✍بعد از چند هفته غیبت؛ اومد مسجد!
بعد از احوال پرسی و خوش آمد گویی گفتم: داداش سپردن اگه اومدی، اول بری دفتر مسجد.. صبر کن با هم بریم.
?مهدی رفت داخل، حاجی بهش گفت: اینکه نمی شود برادر من! هر وقت دوست داشتی، میای و هر وقت هم دلت نخواست، نمیای؟
☝️ببین آقای #طهماسبی! رفت و آمد خادم مسجد #جمکران باید از روی نظم و انضباط باشه، دل بخواهی که نیست.
✋یا تعهد اخلاقی میدی که هر سه شنبه در مسجد حاضر باشی یا اینکه دور خادم بودن را خط بکش و وقت ما رو هم نگیر.
?وقتی حرف حاجی تموم شد.
#مهدی #لبخندی زد و گفت: #چشم.
تعهد میدم هر سه شنبه سر وقت در مسجد حاضر باشم. پای برگه تعهد رو امضا کرد و از اتاق اومدیم بیرون.
?گفتم مهدی! چرا چیزی نگفتی؟؟
لااقل دلیل غیبت این چند هفته رو به حاج آقا میگفتی خب!
داداش میگفتی که سوریه رفته بودی…?
?هفته بعد، سه شنبه شد و مهدی به تعهدی که داده بود، عمل کرد! #مهدی اومد اما با پیکری سوخته!?
اون شب حاجی دیدم که زیر تابوت مهدی گرفته بود و بلند میگفت: #لبیک_یا_زینب (سلام الله علیها).
#راوی_همکار_شهید
#سبک_زندگی #جمکران
#شهید_مهدی_طهماسبی ♥️
یازهرا
آخرین نظرات