???????????? آمده بود دفتر انتشارات. می گفت: تعدادی کتاب داش ابرام میخوام. ما منزلمان هیئت داریم. می خوام همراه غذای مادی، غذای معنوی هم بدهم.
از لحن بیانش فهمیدم آقا ابراهیم را می شناسد. گفتم: خاطره ای از این شهید دارید؟
گفت: ما قبل انقلاب تو… بیشتر »
آخرین نظرات