آرشیو برای: "تیر 1396, 31"
کاش آن روزکه کبوتربرمزارت نشسته بودرهایت نمیکردم نادانی کردم اما تو خیلی مردی رهایم نکن بیشتر »
آی قصه قصه قصه…. شهدای گمنام نگاهی به دل زار من هم بکنید یازهرا بیشتر »
جناب شعیب این قدر گریه کرد که چشم هایش نابینا شد و خدا سه بار بینایی اش را برگرداند. خدا گفت: امان دادم، چرا گریه می کنی؟ خدا به یک انسانی امان قطعی بدهد، درجات بهشت فراهم است. به خدای متعال عرضه داشت: خدایا من از محبت تو گریه می کنم. چشم را برای… بیشتر »
آخرین نظرات