هر وقت از سرِ کار میومد، یه راست می رفت تو اتاقش دراز می کشید رویِ پتو. ازاین پهلو به اون پهلو … هر کار می کرد آروم نمی شد. گریه می کرد از بس درد داشت. می گفتم: ” مادر بذار تا پهلوت رو بمالم، شاید دردش آروم بشه. “ می گفت: ” نه… بیشتر »
آرشیو برای: "مرداد 1396, 11"
کاش آقا منم غلامت بودم مثل خوبات پارکابت بودم کاش،مثل گذشته عاشق بودم کاش همون نوکـر سابق بود میرم آقا،میرم خوش باشی میرم بانوکرات تنها باشی… میرم حتے نمیگم غلامتـم.. ولی این و بدون خمارتم…? نوش جونم که برات دلتنگم…نگران من مباش? بیشتر »
بســ?ـم الرب الشــ?ـهدا ☺️خاطرات طنز جبهه ?بوي پتو يا يوي شيميايي : در عمليات خيبر يه روز شيميايي زدند. يكي از بچهها گفت: «شنيدهام براي جلوگيري از شيميايي شدن، پارچهاي را خيس كرده و مقابل دهان و بيني خود ميگيرند.»خيلي سريع براي يافتن دستمال… بیشتر »
بعد ازشهادت به خواب همسرش میاید و میگوید: به وسیله ی۲ چیز در بعضی جاها که مشکل حسابرسی اعمال دارم، از موانع عبور میکنم… ?یکی موسسه خیریه ویکی اردوهای جهادی که رفته ام ?شهید محمد بلباسی? بیشتر »
آخرین نظرات