خاطرات شهدا
آتش بسیار سنگین بود . ما فقط میگفتیم خدا کنه شب بشه .مدام بمباران بود . داشتم همینطوری نگاه میکردم موتوری داشت میرفت چنان با تیر مستقیم که اصلا موتور و موتوری رفت و نشد دیگه پیداش بکنیم .آتش سنگین بود.شهید جابری بچه ها رو جمع کرد گفت آتش سنگینه بشینید یه توسل به حضرت زهرا داشته باشیم . میگفت نشستم به توسل و گریه که اروم اروم بارون گرفت و آتش دشمن سبک شد و بعد گفت بچه ها من میرم , ولی هر موقع کارتون گیر کرد حضرت زهرا س رو داشته باشید .
پیام شهدا اینه که هر موقع کارتون گیر کرد حضرت زهرا س رو داشته باشید.
اینها هرموقع کارشون گیر میکرد و گره ای تو کار میفتاد اینطوری راه باز میکردن..
? روایتی از حاج حسین کاجی
یازهرا
آخرین نظرات